امپراتوری اقتصادی پکن در قاره آفریقا

 این یک استراتژی آگاهانه و بلندمدت است که ریشه در ضرورت اقتصادی، جاه‌طلبی ژئوپلیتیک و گسترش فناوری دارد. از بنادر شلوغ مومباسا گرفته تا معادن مس جمهوری دموکراتیک کنگو، نفوذ چین قابل مشاهده، ملموس و رو‌به‌رشد است. چرا آفریقا تا این حد برای چین اهمیت دارد؟ پاسخ در شش دلیل زیر نهفته است:

۱- تامین منابع طبیعی حیاتی

آفریقا گنجینه‌ای از مواد اولیه ضروری برای تسلط صنعتی و فناوری چین است. این قاره ذخایر عظیمی از کبالت، لیتیوم، مس، عناصر خاکی کمیاب، طلا، بوکسیت و نفت را در خود جای داده که همگی برای ساخت، تولید وسایل نقلیه الکتریکی، سیستم‌های انرژی تجدیدپذیر و الکترونیک پیشرفته ضروری هستند. با توجه به اینکه بیش از 70درصد کبالت جهان از جمهوری دموکراتیک کنگو می‌آید و آفریقا سهم قابل‌توجهی از منابع جهانی منگنز و پلاتین را تشکیل می‌دهد، دیپلماسی چین به دنبال تامین منابع، تضمین آن و امنیت زنجیره تامین در دوران تشدید رقابت ایالات متحده و چین است.

۲- زیرساخت به‌عنوان ابزاری برای نفوذ

چین از طریق «ابتکار کمربند و جاده» (BRI) که در سال 2013 آغاز شد، به بزرگ‌ترین تامین‌کننده مالی و سازنده زیرساخت در آفریقا تبدیل شده است. از راه‌آهن آدیس آبابا-جیبوتی گرفته تا بزرگراه ساحلی لاگوس-کالابار، شرکت‌های تحت حمایت دولت چین در بیش از 30 کشور آفریقایی جاده، راه‌آهن، بنادر و نیروگاه ساخته‌اند. این «دیپلماسی زیرساختی» کاری بیش از تقویت اتصال انجام می‌دهد: شرکت‌های چینی را در مسیر توسعه آفریقا جای می‌دهد، قراردادهای بلندمدت را تضمین می‌کند و پکن را به‌عنوان شریک ترجیحی برای پروژه‌های بزرگ که اغلب توسط سرمایه‌گذاران غربی نادیده گرفته می‌شوند، تثبیت می‌کند.

۳- گسترش بازارها برای صادرات چین

پیش‌بینی می‌شود جمعیت آفریقا تا سال ۲۰۵۰ دو برابر شود و به 2.5‌میلیارد نفر برسد آن هم با افزایش طبقه متوسط ​​شهری که تشنه کالاهای مقرون‌به‌صرفه هستند. این تغییر جمعیتی فرصتی طلایی برای صادرکنندگان چینی ارائه می‌دهد. از تلفن‌های هوشمند و لوازم خانگی گرفته تا وسایل نقلیه برقی و ماشین‌آلات ساختمانی، مصرف‌کنندگان آفریقایی به طور فزاینده‌ای محصولات ساخت چین را خریداری می‌کنند. در سال ۲۰۲۳، تجارت چین و آفریقا به تقریبا ۲۸۲‌میلیارد دلار آمریکا رسید و چین را به بزرگ‌ترین شریک تجاری دوجانبه آفریقا تبدیل کرد؛ موقعیتی که برای ۱۴سال متوالی در اختیار داشته است.

۴- ایجاد اتحادهای سیاسی در صحنه جهانی

آفریقا ۵۴ رای در سازمان ملل متحد دارد؛ بلوکی که نادیده گرفتن آن بسیار مهم است. چین با مهارت از مشارکت‌های اقتصادی برای ایجاد وفاداری دیپلماتیک استفاده کرده و پیوسته حمایت آفریقا را در مورد مسائل حساسی مانند تایوان، هنگ‌کنگ و سین کیانگ جلب کرده است. پکن با ارائه کمک‌های توسعه‌ای بدون قید و شرط سیاسی - برخلاف اهداکنندگان سنتی غربی - خود را به عنوان یک جایگزین محترم معرفی کرده و روایتی از «همکاری جنوب-جنوب» و حکومت جهانی چندقطبی را تقویت می‌کند.

۵- سرمایه‌گذاری‌های سودآور و گسترش تجارت

فراتر از کمک‌ها و وام‌ها، شرکت‌های دولتی چین (SOEs)، بانک‌ها و شرکت‌های خصوصی در سراسر آفریقا سرمایه‌گذاری‌های قابل‌توجهی در سهام انجام می‌دهند. بخش‌هایی مانند معدن، کشاورزی، ساخت‌وساز، مخابرات و اکنون انرژی‌های تجدیدپذیر شاهد افزایش سرمایه چینی هستند. شرکت‌هایی مانند هواوی، ZTE، Transsion و Sinohydro فقط پیمانکاران موقت نیستند؛ آنها در حال ایجاد عملیات بلندمدت، زنجیره‌های تامین محلی و شبکه‌های اشتغال هستند و خود را در اقتصادهای آفریقا جای می‌دهند.

۶- صادرات جاده ابریشم دیجیتال

جاه‌طلبی‌های چین فراتر از آجر و ملات است. پکن از طریق «جاده ابریشم دیجیتال» خود، فناوری نظارتی، شبکه‌های «G5»، پلتفرم‌های شهر هوشمند و سیستم‌های حاکمیت دیجیتال را به کشورهای آفریقایی صادر می‌کند. درحالی‌که این فناوری‌ها اتصال و خدمات عمومی را افزایش می‌دهند، نگرانی‌هایی را نیز در مورد حریم خصوصی داده‌ها، اقتدارگرایی دیجیتال و وابستگی به اکوسیستم‌های فناوری چینی ایجاد می‌کنند. کشورهایی که سیستم‌های تشخیص چهره ساخت چین یا ابزارهای پلیسی مبتنی بر هوش مصنوعی را اتخاذ می‌کنند، ممکن است خود را به طور فزاینده‌ای با مدل حاکمیت دیجیتال پکن همسو بیابند.

تصویر بزرگ‌تر: تغییر شکل تجارت و قدرت جهانی

استراتژی چین در آفریقا صرفا مربوط به روابط دوجانبه نیست بلکه مربوط به پیکربندی مجدد معماری اقتصادی جهانی است. چین با ادغام اقتصادهای آفریقایی در زنجیره‌های تامین، شبکه‌های تجاری و استانداردهای فناوری خود، در حال ایجاد یک سیستم نفوذ موازی است که نهادهای تحت سلطه غرب را به چالش می‌کشد. این به معنای سنتی، استعمار نو نیست؛ هیچ امپراتوری رسمی‌ای وجود ندارد.

اما این یک کشورداری اقتصادی در مقیاس بزرگ است: صبور، عملگرا و عمیقا استراتژیک. برای کشورهای آفریقایی، هجوم سرمایه‌گذاری چین مزایای غیرقابل انکاری - شغل، زیرساخت و دسترسی به سرمایه - به همراه دارد. اما همچنین نیاز به نظارت دقیق دارد. اتکای بیش از حد به تامین مالی چین، آسیب‌پذیری بدهی را به خطر می‌اندازد، درحالی‌که انتقال فناوری بدون کنترل می‌تواند حاکمیت و آزادی‌های مدنی را به خطر بیندازد. مسیر پیش رو مستلزم آن است که دولت‌های آفریقایی از موضع قدرت مذاکره کنند یعنی خواستار شفافیت، ارزش افزوده محلی، پایداری زیست‌محیطی و انتقال فناوری باشند.

نهادهای منطقه‌ای مانند اتحادیه آفریقا و ابتکاراتی مانند «منطقه تجارت آزاد قاره آفریقا» (AfCFTA) باید مورد استفاده قرار گیرند تا اطمینان حاصل شود که تعامل با چین در خدمت منافع آفریقاست، نه فقط پکن. دخالت فزاینده چین در آفریقا نشان‌دهنده دوران جدیدی از پویایی قدرت جهانی است. این امر بر ارزش استراتژیک رو به رشد آفریقا نه به‌عنوان یک دریافت‌کننده منفعل کمک، بلکه به‌عنوان یک بازیگر کلیدی در نظم اقتصادی قرن بیست و یکم تاکید می‌کند. دیگر پرسش این نیست که چرا چین در آفریقا سرمایه‌گذاری می‌کند، بلکه این است که آفریقا چگونه از این توجه برای پیشبرد توسعه فراگیر و تحت رهبری حاکمیت استفاده خواهد کرد. این قاره در یک دوراهی قرار دارد و انتخاب‌های امروز، مسیر آن را برای نسل‌ها شکل خواهد داد.

* سیاستمدار بریتانیایی