درس‌هایی که نمی‌آموزیم

اگر بخواهیم ریشه را خلاصه کنیم، دو خطای تاریخی بیشترین نقش را داشته‌اند: ‌کم توجهی به مزیت نسبی در تولید و تجارت، و اصرار بر قیمت‌گذاری دستوری. آنچه باقی می‌ماند ضعف نهادی در آینده‌نگری و تنظیم‌گری است.

 اقتصاد علیه مزیت نسبی

دیوید ریکاردو دو قرن پیش نشان داد که کشورها حتی با منابع محدود می‌توانند با تکیه بر مزیت نسبی خود، رشد پایداری داشته باشند. اما در تجربه ایران، این مزیت‌ها نادیده گرفته شدند.

انرژی: ایران در گاز طبیعی، پتروشیمی و برق منطقه‌ای مزیت آشکار دارد. اما به‌جای تبدیل این ظرفیت به صادرات و سرمایه ملی، آن را صرف رشد صنایع انرژی‌بری کردیم؛ صنایعی که بدون یارانه انرژی اساسا زیان‌ده‌اند.

آب: ایران هیچ مزیت نسبی در کشاورزی پرمصرف ندارد، ولی سیاست‌های خودکفایی و یارانه‌ها الگوی کشت را به سمت برنج و هندوانه سوق دادند. 

نتیجه، فرونشست زمین و نابودی آب‌های زیرزمینی.

فرصت‌های ازدست‌رفته: نروژ و قطر با منابع مشابه، صندوق‌های ثروت ملی و سرمایه‌گذاری پایدار ایجاد کردند؛ ایران اما وفور انرژی خود را در مصرف داخلی مستهلک کرد.

به بیان دیگر، اقتصاد ایران به‌جای تمرکز بر مزیت‌ها، بر حفره‌های ساختاری سرمایه‌گذاری کرده است.

 قیمت‌گذاری دستوری؛ خاموشی چراغ‌های هشدار

قیمت‌ها زبان اقتصاد برای انتقال پیام کمیابی‌اند. اما در ایران این زبان سال‌هاست که خاموش شده است.

برق و گاز: سرکوب قیمت انرژی باعث شد مصرف داخلی رشد افسارگسیخته پیدا کند، در حالی‌که سرمایه‌گذاری در زیرساخت غیراقتصادی شد. خاموشی‌ها و کمبود گاز محصول همین سیاست‌اند.

آب: بهای آب آن‌قدر پایین نگه داشته شد که بهره‌وری کشاورزی تقریبا صفر مانده است. انگیزه‌ای برای تغییر الگوی کشت وجود ندارد.

صنایع انرژی‌بر: برق و گاز ارزان صنایع غیر رقابتی را بزرگ کرد. این صنایع در حساب‌های ملی سودآور نشان داده می‌شوند، اما در واقعیت بر دوش یارانه‌های پنهان ایستاده‌اند.

خاموش کردن قیمت‌ها درست مثل قطع کردن صدای آژیر خطر است؛ خطری که سال‌ها در دل اقتصاد جمع شده بود، امروز در شکل بحران نمایان شده است.

کوتاه‌مدتی که بلندمدت را می‌سوزاند

ریشه این خطاها را باید در غلبه سیاست کوتاه‌مدت بر آینده‌نگری دید. دولت‌ها برای خرید رضایت موقتی یا عبور از بحران سیاسی، منطق اقتصادی را قربانی کردند. حاصل، اقتصادی است که هم‌زمان در تابستان تشنه است، در زمستان سرمازده، و در همه فصول در تاریکی.

 جمع‌بندی؛ دو درس ساده اما فراموش‌شده

بحران‌های برق، گاز و آب پیامی روشن دارند: اقتصاد قوانین خود را دارد، چه ما آن را بپذیریم و چه نپذیریم. تا وقتی که سیاستگذاری برخلاف این قوانین پیش برود، وفور منابع هم نمی‌تواند کشور را از بحران نجات دهد.

دو درس ساده اما بنیادین پیش روی ماست:

1.  تولید و تجارت باید بر اساس مزیت نسبی بازآرایی شود.

2.  قیمت‌ها باید اجازه یابند پیام واقعی کمیابی منابع را منتقل کنند.

تا وقتی این درس‌ها جدی گرفته نشوند، چرخه بحران در اقتصاد ایران تکرار  خواهد شد.

* کارشناس اقتصاد