مسیر توسعه پس از جنگ

در ادامه، پنج مطالعه موردی و پنج درس سیاستی را مرور می‌کنم.

۱. ویتنام: اصلاحات تدریجی و توسعه اقتصاد صادرات‌محور

ویتنام پس از پایان جنگ و با آغاز برنامه «دوی موی» در سال ۱۹۸۶ از یکی از فقیرترین کشورهای جهان، به اقتصادی با درآمد متوسط تبدیل شد؛ اتکا به آزادسازی کشاورزی، جذب سرمایه‌گذاری خارجی و ادغام در زنجیره‌های صادراتی، ستون‌های این تغییر بودند. برآوردهای بانک جهانی نشان می‌دهد کاهش فقر چشم‌گیر بوده و طی یک دهه، بیش از ۱۰‌میلیون نفر از فقر بیرون آمده‌اند.

۲- رواندا: دولت توسعه گرا و ایجاد نظم مالی

 اقتصاد رواندا در ۱۹۹۴ فرو ریخت؛ اما راهبرد «Vision 2020» با تمرکز بر ثبات کلان، بهبود حکمرانی و افزایش بهره‌وری در بخش کشاورزی، مسیر بازسازی را هموار کرد. اسناد سیاستگذاری رسمی هدف را «گذار از امدادرسانی به توسعه پایدار» می‌دانستند و بر رشد مبتنی بر توسعه بخش خصوصی تاکید داشتند. ارزیابی‌های بانک جهانی نیز رشد بالا در دهه‌های پس از نسل‌کشی را ثبت کرده‌اند.

۳- موزامبیک: صلح، بهبود زیرساخت و رشد بالای اقتصادی

پس از پایان جنگ داخلی (۱۹۹۲)، موزامبیک دوره‌ای از رشد سریع را تجربه کرد؛ میانگین رشد سالانه در 2008–1996 حدود ۸درصد بود و زندگی مردم بهبود یافت. با این حال، اتکای بالا به سرمایه‌گذاری‌های معدنی و شوک‌پذیری در برابر بلایای طبیعی نشان داد که تنوع‌بخشی و تاب‌آوری نهادی شرط تداوم موفقیت است.

۴- بوسنی و هرزگوین: بازسازی واقعی و هماهنگی با اتحادیه اروپا

 در اواخر دهه ۱۹۹۰، بوسنی و هرزگوین برنامه‌ای چهارمحوری را با پشتیبانی نهادهای بین‌المللی دنبال کرد: تثبیت اقتصاد کلان و نهادسازی، گذار به اقتصاد بازار، بازسازی زیرساخت و تسهیل بازگشت پناهندگان و عادی‌سازی روابط مالی بین‌المللی. مسیر امروز این کشور به سمت ادغام بیشتر با اتحادیه اروپا نشان می‌دهد که «بازسازی نهادی» هم‌سنگِ بازسازی فیزیکی اهمیت دارد.

 ۵. کلمبیا: «سود بردن از صلح» در سطح ملی و منطقه‌ای

توافق صلح ۲۰۱6 با فارک، علاوه بر کاهش نااطمینانی، فضا را برای سرمایه‌گذاری و کارآفرینی در مناطق پرخشونت بازتر کرد. پژوهش‌های دانشگاهی و داده‌های رشد، اثر مثبت و معناداری را بر عملکرد اقتصادی پس از سال ۲۰۱۴ را گزارش می‌کنند؛ هرچند دامنه و پایداری این صلح به کیفیت اجرای توافق و حضور دولت در مناطق حاشیه‌ای وابسته است.

اگر بخواهیم 5درس حاصل از بررسی سیاستگذاری کشورهایی را که از جنگ عبور کرده‌اند، مطرح کنیم، می‌توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:

1.  صلح پایدار پیش‌نیاز است. کاهش ریسک سیاسی، هزینه سرمایه‌گذاری را پایین می‌آورد و بخش خصوصی را فعال می‌کند (مانند کلمبیا).

2. اصلاحات تدریجی اما پیوسته در مالکیت، تجارت و فضای کسب‌وکار، جذب FDI را تقویت می‌کند (مانند ویتنام).

3. تمرکز بر حکمرانی و استفاده از ظرفیت دولت به‌ویژه در حوزه تنظیم‌گری درست، موتور اجرای سیاست‌هاست (مانند رواندا و بوسنی).

4.  بهبود و توسعه زیرساخت و سرمایه انسانی باید همزمان پیش برود؛ صرفا «بازسازی با بتن» بدون مدرسه سازی، توسعه مهارت و سلامت، رشد را شکننده می‌کند (مانند موزامبیک).

5.  تنوع‌بخشی و تاب‌آوری در برابر شوک‌ها- از اقلیم طبیعی تا بازار-  برای حفظ دستاوردها حیاتی است (مانند موزامبیک و ویتنام).

در پایان باید بگویم توسعه پس از جنگ نسخه واحدی ندارد؛ اما ترکیب صلح پایدار، اصلاحات بازارمحور، دولت کارآمد و سرمایه‌گذاری در انسان‌ها، الگوی مشترک برندگان این مسیر است. تجربه پنج کشور یادشده نشان می‌دهد که اگر سیاستگذاران «اعتماد» بسازند و پیگیری را از شعار دادن مهم‌تر بدانند، اقتصاد می‌تواند از خاکستر جنگ، آینده‌ای رقابتی و پویا خلق کند.

*    فارغ‌التحصیل سیاستگذاری بازرگانی از دانشگاه تهران