بازی بزرگان: همزیستی چین و آمریکا در دهه‌۲۰۳۰

همان‌طور که فصل او روشن می‌کند، این به آن معنا نیست که ما باید انتظار داشته باشیم که صلح پابرجا باشد؛ اما آن سیاست‌های مبتنی بر رئالیسم تدافعی و لیبرالیسم اقتصادی به‌احتمال‌ زیاد آن را حفظ می‌کنند. فصل مربوط به «جان کالوِر» مشخص می‌کند که واشنگتن و پکن به چه چیزی نیاز دارند تا رقابت خود را محدود و «مسابقه به سمت پایین را متوقف کنند»؛ به‌عبارت‌دیگر، چه چیزی لازم است تا به سمت یک رقابت پایدارتر و مدیریت‌شده با محدودیت‌های قوانین و هنجارهای مورد توافق طرفین حرکت کنیم. بخش مهمی از رسیدن به این هدف این است که هر دو کشور تشخیص می‌دهند که ترس‌های موجودیتی که اغلب استراتژی‌های مربوطه‌ آنها را به وجود می‌آورند، «حداقل تا حدی تخیلی هستند» و اینکه رویکرد کمتر تقابلی امکان‌پذیر است و با امنیت و منافع آنها سازگار. «رُزماری فوت» نشان می‌دهد که چگونه واشنگتن و پکن ممکن است از طریق یک رویکرد اصلاحی برای مشکلات عمده‌ نظم جهانی به نقطه‌ مشابهی برسند. او استدلال می‌کند که یک رابطه‌ جهانیِ کمتر تقابلی یا حداقل باثبات‌تر امکان‌پذیر است. این امر مستلزم تقویت کانال‌های ارتباطی، پذیرش واقعیت یک سرنوشت مشترک و بیرون کشیدن «اجماع» از دل مسائل عمده‌ حقوقی و هنجاری بین‌المللی - از جمله گام‌های دیگر- است.

اغلب تصور می‌شود که رقابت ژئوپلیتیک بین آمریکا و چین باعث می‌شود که مبادلات اقتصادی سودآور متقابل در آینده غیرممکن شود؛ اما «فرِد بِرگستِن» استدلال می‌کند که لزوما چنین نیست. فصل او آینده‌ای را ترسیم می‌کند که در آن هر کدام به تلاش برای به حداکثر رساندن ائتلاف و قدرت خود ادامه می‌دهند؛ درحالی‌که هر دو همچنان از وابستگی متقابل اقتصادی برخوردار هستند.

در این سناریو، «دو ابرقدرت یاد خواهند گرفت که با یکدیگر با تنش‌های مداوم اما بدون تعاملات خصمانه زندگی کنند.» نقشی که روابط پولی در آینده‌ این رابطه ایفا خواهد کرد به‌راحتی قابل‌درک نیست. ایالات‌متحده برای دهه‌ها از امتیاز فوق‌العاده‌ نقش بی‌چون‌وچرای دلار به‌عنوان ارز برتر ذخیره‌ی جهانی در جهان برخوردار بوده است، اما چین در مورد جایگزینی دلار با «رنمینبی» صحبت کرده است. «ادواردو کامپانِلا» و «مِگ ریتمایر» در فصل‌های خود استدلال می‌کنند که ایالات‌متحده می‌تواند بیش از آن چیزی که بسیاری تصور می‌کنند، نسبت به این احتمال حساس باشد. نه‌تنها ظهور رنمینبی به‌عنوان یک ارز ذخیره‌ جهانی مستلزم آن است که چین اصلاحات اقتصادی‌ای را انجام دهد که از دیدگاه ایالات‌متحده بسیار مطلوب است، بلکه یک سیستم پولی جهانی متعادل‌تر نیز ممکن است تنش و درگیری را کاهش دهد. بعد نظامی شاید آزاردهنده‌ترین بخش این رابطه باشد؛ به‌ویژه با توجه به ادعاهای چین برای تسلط نظامی بر آسیای شرقی و موضوع تایوان.

طی جنگ سرد، یک موازنه‌ نظامی تقریبی که توسط هر دو طرف به رسمیت شناخته شد، مقدمه‌ای برای تنش‌زدایی ابرقدرت‌ها بود. تحقق همین امر در شرق آسیا دشوار خواهد بود. «تیلور فراول» و «اریک هگین‌بوهام» پارامترهای اساسی را برای تحقق این امر در فصل خود ترسیم می‌کنند. نکته‌ کلیدی برای ایالات‌متحده این است که به‌کارگیری‌های بعدی برای بازدارندگی را حفظ کند، اما در وضعیت تسلط دفاعی؛ «نیروهای آمریکایی استقرار یافته که انعطاف‌پذیر هستند و در درجه‌ اول قابلیت‌هایی برای شکست حملات به‌جای شروع تهاجمی دارند.»

چین آماده است تا اندازه و قابلیت‌های نیروهای هسته‌ای خود را به میزان قابل‌توجهی افزایش دهد و این امر محیط استراتژیک جهانی را به‌شدت پیچیده می‌کند. «جورج پِرکوویچ» گام‌هایی را که دو کشور برای رسیدن به وضعیت باثبات‌تری باید بردارند، کالبدشکافی می‌کند که در آن آنها «درگیر گفت‌وگوهای دوجانبه‌ی پایدار، با زیرگروه‌هایی درباره‌ اقدامات هسته‌ای و کاهش خطر موشکی هستند که به این موضوعات اهمیت می‌دهند». چارچوب‌های مفهومی و روایت‌ها - در چین، آمریکا و سراسر جهان – آینده‌ این رابطه را نیز شکل خواهند داد. همان‌طور که «آدری وونگ» در فصل خود توضیح می‌دهد، پکن روایت‌های جهانی را پیش برده که به‌جای کاهش تنش‌ها، میل به افزایش تنش دارند. این روایات اغلب به شکل تبلیغات یا «اطلاعات نادرست» است. آنها گاهی اوقات موفق نبوده یا نتیجه‌ معکوس گرفته‌اند، اما ایالات‌متحده همچنان باید نسبت به آنها محتاط باشد، چین را تشویق کند تا رویکردی کمتر تحریک‌آمیز در پیام‌های جهانی خود اتخاذ کند و اصرار کند که پکن از تلاش برای مداخله در سیاست داخلی ایالات‌متحده خودداری کند.