دنیای اقتصاد گزارش میدهد؛
بازی بزرگان: همزیستی چین و آمریکا در دهه۲۰۳۰

این کشور یک کشور بزرگ اما فقیر بود: سرانه تولید ناخالص داخلی سالانهاش کمتر از ۶۰ دلار بود که توسط یک اقتصاد راکد و تحت کنترل دولت که نسبتا از تجارت جهانی جدا بود، تولید میشد. اما آبراموویتز با گذشت دههها اندیشیدن، چینی را تصور کرد که سرانجام در امور جهانی سری در سرها درخواهد آورد.» چهار دهه بعد، کارنگی گزارشی با عنوان «چین: آیا میتوانیم یک خطمشی داشته باشیم؟» منتشر کرد که در آن آبراموویتز دریافت که «آنچه ما میبینیم چینی است که بهسرعت در حال تغییر است و به ما دلیلی برای خوشبینی و نگرانی میدهد.» از زمان گزارش او، چین به رشد اقتصاد و قدرت خود ادامه داد و به جایگاه بیسابقهای در امور جهانی رسید. اقتصاد این کشور تقریبا ۲۰برابر شده و به دومین اقتصاد بزرگ جهان پس از ایالاتمتحده تبدیل شده است. این کشور به رهبر جهانی در تولید، تکنولوژی و علم تبدیل شده است. نفوذ این کشور در سراسر جهان، از آسیا و آفریقا گرفته تا خاورمیانه و آمریکای لاتین را دربرمی گیرد. انطباق با این واقعیت احتمالا برای دهههای آینده چالش بزرگی برای دولتهای آمریکا خواهد بود.
واشنگتن و پکن در حال حاضر تقریبا در همه حوزههای قدرت جهانی با یکدیگر رقابت میکنند. بااینحال، رقابت و اهداف متفاوت آنها امکان وجود برخی منافع همگرا را از بین نمیبرد. در واقع، دو کشور و سایر نقاط جهان ممکن است از میزانی از همکاری در مورد موضوعات مهم در این برهه از تاریخ بهرهمند شوند: از مدیریت بحران آبوهوا تا توسعه هنجارهای حاکم بر هوش مصنوعی؛ از کاهش خطرات هستهای تا جلوگیری از همهگیری جهانی بعدی. بیش از همه، ایالاتمتحده و چین مدیون مردم خود و جهان هستند تا از یک جنگ فاجعهبار اجتناب کنند. نحوه مدیریت روابطشان در دهه آینده پیامدهای عظیمی برای آینده بشریت خواهد داشت. این پروژه جدید کارنگی وظیفه بلندپروازانه یافتن مسیری روبهجلو را برعهده گرفته و میپرسد «چگونه ممکن است چین و آمریکا بهطور مسالمتآمیز با یکدیگر همزیستی کنند؟» این پاورقی روزهای زوج در «دنیایاقتصاد» منتشر خواهد شد.
مقدمه
تنشهایی که نشاندهنده روابط ایالاتمتحده و چین است، چشماندازی بدبینانه و گاه وخیم برای آینده این روابط ایجاد کرده است. خصومت به سطحی رسیده که جنگ را در یک دهه آینده قابلتأمل و شاید حتی محتمل میکند. تصور اینکه چگونه واشنگتن و پکن ممکن است روابط خود را -که برای آینده نظم جهانی بسیار حیاتی است - بهسوی «آبهای آرامتر» سوق دهند، دشوار شده است. بااینحال، اگر امیدی به انجام این کار وجود داشته باشد، کارشناسان سیاست نیاز به چشماندازی واقعبینانه از این دارند که این «آبهای آرامتر» چگونه به نظر میرسند. این کتاب چنین چشماندازی را ارائه میدهد. فصلها در مجموع سناریویی را برای روابط ایالاتمتحده و چین ترسیم میکنند که از بسیاری از مواردی که امروز در واشنگتن ارائه میشود، واقعبینانهتر و مثبتتر است. در آن سناریو، آمریکا و چین دشمنی کمتری با یکدیگر دارند و روابط رقابتآمیز خود را بهطور قابل پیشبینی و بدون توسل به درگیری آشکار مدیریت میکنند.
در طول جنگ سرد، ایالاتمتحده و اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۷۰، به لطف تلاشهای رئیسجمهور وقت ریچارد نیکسون و مشاور امنیت ملی او، هنری کیسینجر، راهی بهسوی «آبهای آرامتر» پیدا کردند. سیاست تنشزدایی آنها به رویارویی ابرقدرتها پایان نداد؛ اما رابطهای خطرناک را تثبیت و زمینه را برای حل مسالمتآمیز جنگ سرد در دهه بعد فراهم کرد. این کتاب مسیر خاصی را برای تنشزدایی با چین ترسیم نمیکند و نویسندگان مختلف دیدگاههای متفاوتی در مورد چشمانداز چنین نتیجهای دارند. اما این فصلها با هم نشان میدهند که تلاش موفقیتآمیز برای کاهش تنشها ممکن است بهطور واقعبینانه به هدف برسد.
این مهم است که از قبل توجه داشته باشید که هدف این کتاب پیشبینی آینده نیست. در عوض، هدف کتاب ترسیم یک نسخه یا برداشت احتمالی از آینده است. امروز نمیتوان به این مساله پی برد که آیا ایالاتمتحده و چین با موفقیت روابط خود را ترمیم و روند حرکت به سمت درگیری بزرگتر را آهستهتر خواهند کرد یا خیر؟ روابط دوجانبه در حال گذر از مرحله بهویژه خطرناکی است و احتمالا این روابط برای دهههای آینده رقابتی باقی خواهد ماند. همانطور که بسیاری از نویسندگان در این کتاب اشاره میکنند، احتمال بدتر شدن درگیری وجود دارد.
اما همانطور که مورخان میدانند، آینده هرگز قطعی نیست و اگر میخواهیم استراتژیهایی ایجاد کنیم که ما را به سمت آیندههای مثبتتر هدایت کند، به درک درستی از اینکه این آیندهها ممکن است چگونه باشند نیاز داریم. در فصل اول، من یک نمای کلی از خطوط گسترده چنین آیندهای را ارائه میکنم، ایدههایی از چندین فصل دیگر را گرد هم میآوردم و مطالب اضافیای را میافزایم که محصول تأمل خودم در مورد این موضوع است. در فصل دوم، «ایوان مِدیروس» طیف گستردهای از سناریوهای محتمل را توضیح میدهد که ممکن است شکل بگیرند و نیز مولفههای مهمی را ذکر میکند که رابطه را به سمت این یا آن سناریو سوق میدهد. تحلیل او از این ادعای اساسی نشات میگیرد که «آینده روابط ایالاتمتحده و چین به همان اندازه که نامشخص است، پراهمیت هم هست.» سناریوهای او از طیفی از یک حاکمیت مشترک جهانی تا یک جنگ متغیر است.
همانطور که «استفن والت» در بررسی خود درباره آنچه نظریههای اصلی روابط بینالملل در مورد آینده روابط ایالاتمتحده و چین به ما میآموزند، میگوید گذشته همیشه پیشبینی کننده خوبی برای آینده نیست.